to get used to: عادت کردن به چیزی.
توجه: این اصطلاح اشاره به فرایند عادت کردن به چیزی یا موقعیتی و یا حتی آداب و رسوم دارد. درواقع باید گفت وقتی از این اصطلاح استفاده می کنیم می خواهیم نشان …
برچسب: english verbs
to get in touch with: با کسی در ارتباط بودن، با کسی تماس داشتن.
I have been trying all morning to get in touch with Miss Peters, but his phone is always busy.
من از صبح تلاش می کنم که …
to go out: خاموش شدن، ترک کردن جایی.
توجه: در خصوص معنای دوم می توان به جای go out از اصطلاح to step out نیز استفاده کرد.
The light went out all over the city because of an electrical problem.…
to turn around: دور زدن، شرایط را به کلی تغییر دادن.
The man turned his car around and drove back the way he came.
مرد به منظور بازگشت به مسیری که آمده بود دور زد.
The company has been successful …
to be up: به پایان رسیدن، تمام شدن.
توجه: این اصطلاح فقط زمانی استفاده می شود که فاعل ما در ارتباط با زمان یا همان time باشد.
“The time is up.” the teacher said at the end of the test …
to have time off: وقت آزاد داشتن، زمان استراحت داشتن، کار را تعطیل کردن.
توجه: به جای این فعل می توان از to take time off نیز استفاده کرد.
درضمن وقتی از فعل to take time off استفاده می شود …
to put off: به تعویق انداختن، به زمان دیگری موکول کردن.
Let’s put the party off until next weekend, ok?
بگذارید مهمانی را به تعطیلات آخر هفته ی بعد موکول کنیم، مشکلی نیست؟
to hang up: لباس و یا هر …
To look out: مراقب بودن، احتیاط کردن، دقت کردن.
توجه: به جای این فعل می توان از فعل to watch out نیز بهره جست. در ضمن بعد از حرف اضافه ی out همیشه حرف for نیز می آید.
Look out …
to try on: لباس پرو کردن.
He tried on several suits before he picked out a blue one.
او قبل از اینکه کت و شلوار آبی را بپسندد چندین نمونه ی دیگر را نیز پرو کرد.
to think over: قبل …
to take out: در آوردن، با کسی ملاقات داشتن.
توجه: در مورد معنای دوم ۲ نکته باید ذکر گردد.
اولاً با کسی ملاقات داشتن بر اساس این فعل ملاقات یک دوست دختر و یا یک دوست پسر جهت آشنایی و …