To feather one’s nest بار خود را بستن، پشت خود را بستن
Grow rich by taking advantage of circumstances با سوء استفاده از شرایط ثروتمند شدن
While working as the tax collector, he adroitly feathered his own nest.
او زمانی که به عنوان جمع کننده ی مالیات کار می کرد، با زرنگی بار خود را بست.
Fair-weather Friends رفیق نیمه راه ، رفیق بند جیب
Unreliable, they fail one in time of distress قابل اعتماد، آنها در مواقع گرفتاری و رنج تو راتنها می گذارند دوستان غیر
The general was chagrined to learn that so many of his supposed supporters were actually fair-weather friends.
وقتی ژنرال فهمید بسیاری از حامیان فرضی اش در حقیقت رفقای نیمه راه بودند، بسیار رنجیده خاطر شد.
To sow one’s wild oats بر اسب مراد تاختن، سوار بر اسب مراد بودن
To lead a wild, carefree life زندگی پر شور و برق داشتن
During his teen years, the millionaire avidly sowed his wild oats.
میلیونر در طی سال های نوجوانی اش بر اسب مراد تاخت.
Windfall مال باد آورده
Unexpected financial gain سود و منفعت مالی غیر منتظره
When the bankrupt company struck oil, the surprised investor received a windfall of $20,000.
وقتی شرکت ورشکسته به نفت رسید< سرمایه گذار شگفت زده به 20000 دلار مال باد آورده رسید.
دستهها