To pocket a tidy sum: پول خوبی به جیب زد
To throw one’s money about: پول خود را نفله کردن
Milk / squeeze , suck / somebody dry: پول کسی را تا دینار آخر گرفتن ، لخت کردن
Money doesn’t grow on trees: پول که علف خرس نیست
۱٫ To have had a windfall 2. To come onto some easy money: پول مفت گیر کسی آمدن
I’ve got no dough: پول و پله ای ندارم
۱٫ Money for jam 2. Money for old rope: پول یا مفتی (یا مفت)
Be in funds: پولدار بودن ، خر پول بودن
۱٫ He has money to burn 2. He is rolling in money: پولش با پارو بالا نمی رود (بی نهایت پولدار)
A venal person: پولکی (رشوه بگیر)
دستهها
2 دیدگاه دربارهٔ «بخش صد و سی و پنجم اصطلاحات و ضرب المثلها»
عالیه ممنون
عزیزم عالی هستی که همه چیز رو عالی می بینی