Crocodile tears : اشک ریا، اشک تمساح
Insincere tears اشک و گریه ی ساختگی و ریا کارانه
( crocodiles were said to cry while eating their prey) :
( گفته می شود وقتی تمساح ها شکار خود را می خورند، گریه می کنند)
When the football player broke his leg, his substitute wept crocodile tears.
وقتی پای بازیکن فوتبال شکست، بازیکن جایگزین او اشک ریا ریخت.
To carry the day پیروز شدن، فاتح شدن، همه را موافق خود کردن
Win the approval of the majority موافقت و رضایت اکثریت را کسب کردن
The secretary’s motion that we adjourn for lunch carried the day, and we headed for the restaurant.
پیشنهاد منشی که برای ناهار به او ملحق شویم، بر ما غلبه کرد و ما به طرف رستوران به راه افتادیم .
Skid Row : محله ی ولگردها، محله ی بی خانمان ها، چاله میدان
Disreputable part of town, inhabited by derelicts and people “on the skid”
بخش بد نام شهر که ساکنان آن آواره ها و انسان های << شکست خورده و در حال سقوط >> هستند
The presence of so many bars has turned our neighborhood into another skid row.
وجود کافه های زیاد، محله ی ما را به محله ی ولگردها (چاله میدان ) تبدیل کرده است.
To go up smoke: بر باد رفتن، نقش بر آب شدن
To come to no practical result: به نتیجه ی سودمندی نرسیدن
)kindling smokes but it will not light a fire) (آتش گیرانه دود می کند اما به روشن شدن آتش منجر نمی شود)
The mayor’s plans to get the gubernatorial nomination went up in smoke when he couldn’t end the costly strike.
وقتی شهردار نتوانست به اعتصاب پر هزینه خاتمه دهد، برنامه هایش برای نامزدی مربوط به فرمانداری نقش بر آب شد.
To throw down the gauntlet: کسی را به مبارزه فراخوان
To challenge someone: کسی را به چالش طلبیدن
)when the gauntlet, or medieval glove, was thrown down, the challenger was required to pick it up)
(وقتی دستکش آهنی (قرون وسطی) به میان انداخته می شد حریف باید آن را بر می داشت)
The principal of our rival school threw down the gauntlet, and we had no choice but to accept the challenge.
مدیر مدرسه رقیب ما، ما را به مبارزه فرا خوانده است و ما چاره ای جز قبول آن نداریم.
دستهها