بخش هفتاد و دوم اصطلاحات و ضرب المثلها

She turns on the waterworks every so often: اشکش دم مشکش است ( فوری زیر گریه می زند )
His persistence had driven me round the bend: اصرارش مرا بیچاره ( خسته ، خفه ) کرده
1. To be unassuming 2. To dislike ostentation: اصلاً اهل تظاهر نبودن
1. It is ridiculous 2. It is a farce: اصلاً مسخره است
1. Not at all 2. In no way: اصلاً و ابدا
To be punctilious: اصولاً آدم مقیدی بودن
To air one’s knowledge: اظهار فضل و دانش کردن
To express appreciation: اظهار قدر دانی کردن
Give / pay heed to: اعتناء کردن ، محل گذاشتن
1. Set somebody’s nervs on edge 2. To get (take) on one’s nervs: اعصاب کسی را خرد کردن ، بی اندازه رنجاندن