درود بر عاشقان زبان بیاموز،
در ادامه ی داستان های انگلیسی و ترجمه ی فارسی آنها امروز با داستان لاک پشت و خرگوش در خدمت شما خوبان هستیم.
نظرات و پیشنهادات شما در خصوص این بخش می تواند به سریعتر به روز شدن این بخش کمک شایانی کند.
The Tortoise And The Hare
A speedy hare lived in the woods.
خرگوشی چابک در جنگل زندگی میکرد.
She was always bragging to the other animals about how fast she could run.
او همیشه درباره سرعت دویدنش برای حیوانات دیگر لاف میزد.
The animals grew tired of listening to the hare.
حیوانات از گوش دادن به حرفهای خرگوش خسته شده بودند.
So one day, the tortoise walked slowly up to her and challenged her to a race.
به همین خاطر روزی از روزها لاکپشت آرامآرام پیش او رفت و او را به مسابقه دعوت کرد.
The hare howled with laughter.
خرگوش با خندهای فریاد زد.
“Race you? the hare said.
خرگوش گفت: “با تو مسابقه بدهم؟
I can run circles around you!”
من تو را به راحتی می برم!”
But the tortoise didn’t budge.
اما نظر لاک پشت عوض نشد.
“OK, Tortoise.
“باشه، آقا لاک پشت.
You want a race?
پس تو می خواهی مسابقه بدهی؟
You’ve got it!
بسیار خب، پس می پذیری.
This will be a piece of cake.”
این برای من مثل آب خوردن هست.”
The animals gathered to watch the big race.
حیوانات، برای تماشای مسابقه بزرگ جمع شدند.
A whistle blew, and they were off.
سوتی زدند و آنها مسابقه را شروع کردند.
The hare sprinted down the road while the tortoise crawled away from the starting line.
خرگوش، مسیر را با حداکثر سرعت میدوید درحالیکه لاک پشت بهکندی از خط شروع مسابقه دور میشد.
The hare ran for a while and looked back.
خرگوش مدتی دوید و به عقب نگاه کرد.
She could barely see the tortoise on the path behind her.
او دیگر نمیتوانست لاک پشت را پشت سرش در مسیر ببیند.
Certain she’d win the race, the hare decided to rest under a shady tree.
خرگوش که از برنده شدن خود مطمئن بود، تصمیم گرفت در سایهی یک درخت، کمی استراحت کند.
The tortoise came plodding down the road at his usual slow pace.
لاک پشت، با سرعت همیشگیاش، آهسته آهسته از راه رسید.
He saw the hare, who had fallen asleep against a tree trunk.
او خرگوش را دید که کنار تنهی درختی به خواب رفته است.
The tortoise crawled right on by.
لاک پشت درست از کنارش رد شد.
The hare woke up and stretched her legs.
خرگوش از خواب بیدار شد و پاهایش را کش و قوسی داد.
She looked down the path and saw no sign of the tortoise.
مسیر را نگاه کرد و اثری از لاکپشت ندید.
“I might as well go win this race,” she thought.
با خودش فکر کرد: “من باید بروم و این مسابقه را هم برنده بشوم.”
As the hare rounded the last curve, she was shocked by what she saw.
وقتی خرگوش آخرین پیچ را رد کرد، ازآنچه میدید تعجب کرد.
The tortoise was crossing the finish line!
لاک پشت داشت از خط پایان رد میشد!
The tortoise had won the race!
لاک پشت مسابقه را برد!
The confused hare crossed the finish line.
خرگوش سردرگم، از خط پایان رد شد.
“Wow, Tortoise,” the hare said, “I really thought there was no way you could beat me.”
خرگوش گفت: “وای لاک پشته، من واقعاً فکر نمیکردم تو بتوانی من را شکست دهی.”
The tortoise smiled and said, “I know.
لاک پشت لبخندی زد و گفت: “می دانم.
That’s why I won.”
به همین خاطر بود که من برنده شدم.”
vocabulary
speedy: چابک، پر سرعت.
hare: نوعی خرگوش صحرایی که از خرگوش عادی درشت تر است و دارای اصطلاحاً لبی شکری است. منظور از لب شکری این است که در لب او شکافی دیده می شود.
live: زندگی کردن.گ
woods: جنگل.
to brag: لاف زدن.
animal: حیوان.
fast: سریع.
run: دویدن.
to tired: خسته شدن.
to listen: گوش دادن.
tortoise: لاک پشت.
to walk up: پیش کسی یا چیزی رفتن، به سمت کسی رفتن.
slowly: به کندی، به آهستگی، به آرامی.
to challenge: به مبارزه طلبیدن، به مبارزه دعوت کردن، به چالش کشیدن.
race: به مسابقاتی نظیر مسابقات دو و میدانی و اتومبیل رانی اطلاق می شود.
to howl: فریاد زدن.
laughter: خنده.
to run circles around somebody: کسی را به راحتی در مبارزه ای شکست دادن.
to budge: نظر خود را تغییر دادن، تغییر عقیده دادن.
to be a piece of cake: مثل آب خوردن بودن.
to gather: جمع شدن.
whistle: سوت.
to blow: نواختن در سوت و نظایر آن.
to be off: مسابقه ای را آغاز کردن.
to sprint down: با حد اکثر سرعت مسیری را طی کردن.
road: جاده، مسیر مسابقه.
to crawl away: به کندی راه رفتن، به کندی مسیری را طی کردن.
توجه: to crawl: به معنای چهار دست و پا راه رفتن می باشد. مثلاً وقتی بچه تازه می خواهد راه بیفتد چهار دست و پا راه می رود. چون حیوانات اکثراً چهار دست و پا راه می روند نویسنده از to crawl awy بهره جسته است.
starting line: خط آغاز مسابقه.
to look back: به عقب نگریستن، به عقب نگاه کردن.
barely: به سختی.
on the path: در مسیر.
certain: مطمئن، اطمینان.
to win: برنده شدن.
to decide: تصمیم گرفتن.
to rest: استراحت کردن.
under: زیر.
shady: سایه.
tree: درخت.
to come plodding down: از راه رسیدن.
pace: قدم، سرعت.
to fall asleep: به خواب فرو رفتن.
against: کنار.
trunk: تنه ی درخت.
to crawl right on by: از کنار کسی یا چیزی رد شدن.
to wake up: از خواب برخاستن.
to stretch: کشیدن، به بدن خود قوس دادن.
leg: پا.
to look down: نگاه کردن.
sign: اثر، علامت.
to think: فکر کردن.
to round: رد کردن، مسیری را طی کردن.
curve: پیچ.
to cross: عبور کردن، گذشتن.
finish line: خط پایان مسابقه.
confused: سردرگم، گیج، پریشان.
really: واقعاً.
to beat: شکست دادن.
to smile: لبخند زدن، خندیدن.
that’s why: به همین دلیل.
با هم، در کنار هم و برای هم تا فتح قله های افتخار