درود بر عاشقان و همراهان همیشگی زبان بیاموز،
با یکی دیگر از سری داستانهای موجود در کتاب ۴۰۰۰ واژه در خدمت شما علاقمندان به خواندن داستانهای انگلیسی هستیم.
این شما و این هم داستان یازدهم از سطح اول این کتاب
Princess Rose And The Creature
There was once a beautiful princess named Rose. Her mother, the queen, however, was not as beautiful as the princess. The queen felt bad that she was not the most beautiful woman in the kingdom anymore. She was tired of competing with her daughter. She made a decision. She prepared a drink for the princess. After the princess drank it, she fell asleep. Then the queen took the princess to the forest. She left the princess there. It was a very serious thing to do.
“Either she will be killed by animals or she will get lost in the forest,” the queen thought.
The princess had a dream. She dreamed about a man with brown hair and brown eyes. It was the man she would wed.
The princess woke up. She saw a strange creature on the ground. It looked like a man, but he was hairy and green. He had horns on his head and a pig’s nose.
The creature said, “Did I scare you? I hope not. Let me introduce myself. I am Henry.”
“I am not scared. To tell you the truth, I think you are cute,” said Rose.
Rose and Henry spent the day together. They collected berries, caught fish, and had lunch. They had a very good day filled with nice conversations.
“Rose, I have to go home,” said Henry. “My ship will sail home soon. I can’t leave you here in the forest alone. Will you come with me?”
Rose was very happy. She gave Henry a kiss right on his pig nose. As soon as she kissed Henry, he began to change. His pig nose turned into a man’s nose. His horns and green hair went away.
Standing in front of her was the man Rose had dreamt about.
Rose and Henry were married, and they lived happily.
Please Login or Register to see the link.
شاهزاده رز و موجود عجیب و غریب
روز و روزگاری، شاهزاده زیبایی وجود داشت. نامش رز بود. مادرش، یعنی ملکه، به اندازه او زیبا نبود. ملکه از اینکه دیگر زیباترین زن سرزمینش نبود، حس بدی داشت. از رقابت با دخترش خسته شده بود. ملکه تصمیمی گرفت. یک نوشیدنی برای دخترش آماده کرد. وقتی شاهزاده آن را خورد، به خواب عمیقی فرو رفت. بعد، ملکه او را به جنگل برد. زن دخترش را آنجا رها کرد. خیلی مصمم این کار را انجام داد.
ملکه در ذهنش با خود میگفت: یا حیوانات جنگل او را خواهند کشت و یا همانجا گم میشود.”
شاهزاده خوابی دید. او مردی با چشمهای عسلی و موهای خورمایی را در خواب دید. این همان مرد رؤیایی بود که او دوست داشت باهاش ازدواج کند.
شاهزاده از خواب بیدار شد. او موجود عجیب و غریبی را روی زمین میدید. فقط شباهتی به انسان داشت. رنگش سبز و خیلی پشمالو بود. چندین شاخ روی سرش بود و دماغی خوکگونه داشت.
موجود عجیب و غریب گفت: آیا تو را ترساندم؟ امیدوارم که اینگونه نباشد. اجازه بده خودم را به شما معرفی کنم. من هِنری هستم.
رز پاسخ داد: صادقانه بخوام بگم، نترسیدم. فکر میکنم موجود بانمکی باشی.
رز و هِنری یک روز را با هم گذراندند. به جمعآوری توت و ماهیگیری مشغول شدند و با هم ناهار خوردند. روز خوب و خوشی را با هم گذراندند و صحبتهای جالبی بین آنها رد و بدل شد.
هِنری گفت: رز، مجبورم برم منزل. کشتی، خیلی زود من رو به خونه میرسونه. نمیتونم تو رو تنها تو جنگل تنها بذارم. با من میای خونه؟
رز خیلی خوشحال بود. رز دقیقاً بینی او را بوسید. به محض اینکه رز دماغ او را بوسید، قیافه هِنری شروع کرد به تغییر کردن. دماغ خوکگونش، تبدیل شد به یک دماغ انسان. رنگ سبز و شاخهاش به کلی از بین رفت.
وقتی هِنری جلوی رز ایستاد، او دقیقاً همان مردی بود که در خواب دیده بود. آنها با هم ازدواج و با شادمانی در کنار هم زندگی کردند.
لغات مشکل
anymore: دیگر (توجه: این واژه فقط در جملات منفی به کار میرود.)
asleep: خواب
berry: توت
collect: جمعآوری کردن
compete: رقابت کردن
conversation: مکالمه، گفت و گو
creature: موجود عجیب و غریب
decision: تصمیم
either: یا (توجه: این کلمه زمانی استفاده میشود که برای مثال میخواهیم بگوییم: یا برو یا به پلیس زنگ میزنم. یا اول را باید با either گفت و یا دوم را با or.
forest: جنگل
ground: زمین
introduce: معرفی کردن
marry: ازدواج کردن
prepare: آماده کردن
sail: راندن با کشتی
serious: جدی، مصمم
spend: گذراندن
strange: عجیب و غریب
truth: حقیقت
wake: بیدار شدن