Yo put in an appearance: خودی نشان دادن (ظاهر شدن) و رفتن (سر زدن)
Give credence to: خوش باور بودن
Hale and hearty: خوش بنیه، چست و چالات، سر زنده
۱٫ As fit as a flea 2. As right as rain / the mail: خوش بنیه، چست و چالاک
Put a person through his pace: خوش بود گر محک تجربه آید به میان
Ignorance is the peace of life: خوش به حال آن که خر آمد و الاغ رفت
Take a saunter: خوش خوشک گشت زدن، همینجوری گردیدن، ول گشتن
A good mixer: خوش معاشرت
Be down on: خوش نیامدن، دوست نداشتن
Born with a silver spoon in one’s mouth: خوشبخت و ثروتمند به دنیا آمدن
دستهها