A marriage of convenience: ازدواج مصلحتی
Free from care: از غم آزاد
Go to pot: از هم پاشیدن ، از دست رفتن
۱٫ When the tree is fallen , everyone runs to it with his ax 2. He that is down , down with him: اسب سوار که زمین میخورد ،شمشیر به دست زیاد می شود
To have gone through the mill: استخوان خرد کردن ( تجربه اندوختن )
A loose tooth must be pulled out: استخوان را لای زخم نگه نمی دارند
Throw up: استفراغ کردن ، بالا آوردن
To keep a stiff upper lip: استقامت کردن و شجاعت به خرج دادن
Put one’s foot in (to) it: اشتباه خنده آور و احمقانه کردن ، خیط کردن
Drop a brick: اشتباه کردن ( دچار لغزش شدن ، بی نزاکتی کردن )
دستهها