Distance lends enchantment: از دور دل می برد و از نزدیک زهره
It slipped my tongue: از دهنم در رفت ( پرید )
Throw stones / a stone / at Somebody: از رفتار کسی خرده گرفتن ، چوب لای چرخ کسی گذاشتن
1. Out of extreme poverty 2. In desperation: از روی استیصال
To pick at one’s food: از روی سیری خوردن
1. To talk through one’s hat 2. To talk bunkum: از روی شکم حرف زدن
To do something in a pique: از روی لج و لجبازی کاری را کردن
Hate sb’s guts: از ریخت کسی بیزار بودن
Strike while the iron is hot 2. Take (an) occasion 3. Make hay while the sun shines: از زمان مناسب سود بردن ،(تا تنور گرم است نان را چسباندن )
They are as different as chalk from cheese: از زمین تا آسمان با هم فرق دارند
دستهها