to break in: اصطلاحاً ماشین را آب بندی کردن، هر چیزی را برای اولین بار راه اندازی کردن، وسط حرف کسی پریدن، صحبت کسی را قطع کردن.
توجه: در خصوص معنی دوم می توان به جای to break in از to cut in نیز استفاده کرد.
It’s best to break a new car in by driving it slowly for the first few hundred miles.
بهتر است در هنگام رانندگی با ماشین جدید در یکی دو ۱۰۰ مایل اول جهت آب بندی خودرو با سرعت کمتری حرکت کنیم.
While Carrie and i were talking, Bill broke in to tell me about a telephone call.
هنگامی که من و کری داشتیم با هم صحبت می کردیم بیل به منظور گفتند این جمله که من تلفن دارم صحبت ما را قطع کرد.
Peter, It’s very impolite to cut in like that while others are speaking.
پیتر، هنگامی که دیگران در حال صحبت هستند خیلی زشت است که اینگونه وسط حرفشان بپری.
to do with out: محروم ماندن، بدون آب و غذا ماندن، از خرید چیزی صرف نظر کردن.
توجه: به جای این فعل می توان از فعل to go without نیز کمک گرفت.
With prices so high now, i’ll have to do without a new suit this year.
با این قیمت های فزایی، امسال باید از خرید کت و شلوار جدید صرف نظر کنم.
It’s a shame that so many poor people in the world have to go without basic necessities of life such as nutritious food and suitable shelter.
باعث شرمساریست که بسیاری از مردم فقیر در سرتاسر جهان از بنیادیترین ضروریات زندگی نظیر غذا های مغذی و پناهگاه های مناسب محروم هستند.
to be bound to: بی تردید، حتماً، مطمئناً.
توجه: این اصطلاح زمانی استفاده می شود که وقوع یک اتفاق غیر قابل پیشگیری و یا از روی ناچاری است.
We are bound to be late if you don’t hurry up.
اگر عجله نکنی، بی تردید ما دیر خواهیم رسید.
With the economy improving now, their business is bound to make more money this year.
در حال حاضر با بهبود وضع اقتصاد مطمئناً تجارت آنها سود بیشتری را به همراه خواهد داشت.
to take for: کسی را اشتباهی گرفتن، با کسی اشتباه گرفتن، در مورد کسی اشتباه فکر کردن.
توجه: در این فعل باید اسم یا ضمیری فعل و حرف اضافه ی آن را از هم جدا کند. با خواندن مثال های زیر متوجه منظور من خواهید شد.
because of his strong, muscular, body, i took him for a professional athlete.
به علت بدن قدرت مند و عضلانیش او را با یک ورزشکار حرفه ای اشتباه گرفتم.
What do you take me for —— a fool?
I don’t believe what you are saying at all.
مرا با چه کسی اشتباه گرفته ای؟، یک احمق؟
من اصلاً متوجه نمی شوم منظورت چیست.
to try out: امتحان کردن، تست کردن.
توجه: منظور از امتحان کردن امتحان کردن چیزی است که احتمالاً خریده اید و زمانی برای تست سالم یا سالم نبودن آن به شما داده شده است و در صورت سالم نبودن در مهلت داده شده می توانید آن را پس دهید.
You can try out the new car before you decide to buy it.
قبل از اینکه ماشین را بخری می توانی آن را تست کنی.
I can let you try the computer out for a few days before you make a decision.
قبل از اینکه تصمیم به خرید بگیری می توانم چند روزی را جهت تست رایانه به شما مهلت بدهم.
دستهها