1. I am down and out: برای نان شب معطل مانده ام
I have had enough ,thanks a lit!: برای هفت پشتم بس است
For one that is missing , here is no spoiling a wedding: به خاطر یک بی نماز در مسجد را نمی بندند
Make a song (and dance ) about something: برای یک چیز بی ارزش هیاهو کردن
He was framed: برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردن )
It brought me good luck: برایم خوش قدم بود ( شانس آوردم)
I am obsessed with it: برایم عقده شده
Stand out: برجسته و متمایز بودن
Warn someone off: بر حذر داشتن
Accidentally By chance: بر حسب اتفاق
دستهها