to keep one’s word: به قول خود عمل کردن. مخالف این اصطلاح to break one’s word می باشد.
Susanne kept her word to me not to let on to others that i intend to step down next month.
سوزان به من قول داد که نگذارد دیگران متوجه استعفای من در ماه آینده شوند.
Thomas always intends to keep his word, but invariably the end result is that he breaks his word. He just isn’t capable of being a responsible person.
.
توماس سعی می کند تا زیر قولش نزند, وولی در نهایت او همواره قول خود را می شکند. او نمی تواند یک شخص مسؤولیت پذیر باشد.
to be over one’s head, to be up to one’s ears: مشغله ی فراوان داشتن, فراتر از هوش و توانایی شخصی بودن.
I’d love to take a week off for hiking trip, but at the moment I am over my head in work.
عاشق این هستم که برای یک هفته به تفریح هاکی بپردازم , ولی در حال حاضر به شدت گرفتار و مشغول به کار هستم.
It was impossible for the tutor to get through to Bill about the physics problem because the subject matter was over Bill’s head.
برای معلم خصوصی بیل بسیار مشکل بود که مسأله ی فیزیک را به او بفهماند, چرا که این مسأله فراتر از درک و فهم بیل بود.
to dish out: زیاد ریختن از لحاظ مقدار و میزان.
Mary’s mom dished out two or three scoops of icecream for each child at the birthday party.
مادر مری برای هر بچه در جشن تولد ۲ ۳ قاشق بزرگ بستنی خوری بستنی ریخته بود.
to be a far cry from: با آنچه شما انتظار داشتید فاصله داشتن, توقع شما را برآورده نکردن, متفاوت از آنچه انتظارش را دارید بودن.
I enjoyed visiting Seattle, but it was a far cry from the ideal vacation spot i expected. درسیاتل به من خوش گذشت, ولی با آن مسافرت ایده عالی که انتظارش را داشتم فاصله ی زیادی داشت.
Ned is enjoying his job, but his responsibilities are a far cry from what he was told they would be.
ند از شغل جدیدش لذت می برد, ولی مسؤولیت هایش متفاوت از آن چیزی بود که قرار بود انجام دهد.