to fool around: وقت تلف کردن، جدی نبودن، اهل جک گویی و شوخ بودن.
The teacher got angry because her students were fooling around and couldn’t finish their work before the end of the class.
معلم به دلیل اینکه دانشآموزانش وقت تلف می کردند و نتوانستند تکالیفشان را قبل از پایان کلاس تکمیل کنند عصبانی شد.
Sometimes i wish that Pat would stop fooling around so much and talk about something more interesting to others.
بعضی وقت ها آرزو می کنم که پت دست از شوخ طبعی هایش بردارد و در مورد چیز های جالبتری با دیگران به صحبت بنشیند.
look out on: مشرف به جایی بودن.
We really enjoy our new apartment that looks out on a river.
ما واقعاً از اینکه آپارتمان جدیدمان رو به یک رودخانه است لذت می بریم.
to stir up: خشم کسی را بر انگیختن.
The senseless murder of a small child stirred up the whole neighborhood.
قتل بی دلیل و غیر منطقی یک کودک خشم تمامی محل را بر انگیخت.
to go without saying: مشخص بودن، مثل روز روشن بودن.
It goes without saying that you shouldn’t drive quickly in bad weather.
مثل روز روشن است که نباید شما در هوای نامساعد تند رانندگی کنید.
to put someone on: سر به سر کسی گذاشتن.
Don’t worry. I wouldn’t expect you do all that work by yourself. I’lm just putting you on.
نگران نباش. من از تو انتظار ندارم که همه ی کارها را خودت به تنهایی انجام دهی. من فقط دارم سر به سرت می گذارم.
to keep one’s head: خونسردی خود را حفظ کردن.
When the heater caused a fire, Gloria kept her head and phoned for assistance right away. otherwise, the whole house might have burned downn.
وقتی بخاری آتش گرفت گلوریا خونسردی خود را حفظ کرد و با یک تماس فوراً از دیگران درخواست کمک کرد. در غیر این صورت ممکن بود کل خانه در آتش بسوزد.