Throw in / up / one’s hand: به شکست خود گردن نهادن ، از بازی دست کشیدن
To snap the fingers: بشکن زدن
Jump down somebody’s throat: به شیوه ای زننده کسی را بریدن یا به کسی پریدن
Get a lump in one’s throat: بغض در گلو گیر کردن
Bump off: به قتل رساندن
Knock the stuffing out of somebody: به قصد کشت زدن ، لت و پار کردن ، درب و داغان کردن
Wear on: به کندی گذشتن
In short/brief: به کوتاه سخن
Let her attend to her work: بگذار به کارش برسد
Don’t halloo till you are out of the wood: بگذار خرت از روی پل بگذرد ، بعد جفتک بیانداز
دستهها