Put the fear of god into somebody: به سختی ترساندن ، کسی را بی اندازه ترساندن
Keep a ( tight ) rein on somebody/something: به سختی جلوی کسی ، خود و احساس خود را گرفتن
Be by the fars: به سختی جنگ و جدال کردن ، سر جنگ داشتن
Cut / sting ,wound / to the quick: به سختی رنجاندن ، نیش زدن ، زخم زبان زدن
Scrap along: به سختی زندگی کردن و دوام آوردن
As quiet /silent /as the grave: بسیار آرام یا خاموش چون گورستان
Dart /flash ,shoot / a glance: بسیار تند و سرسری نگاه کردن به هنگام هیجان زیاد ، پریشانی و احساس ناخوشایند
Like greased lightning: بسیار تند ، مثل برق
Be hot under the collar: بسیار خشمگین بودن ( از زور خشم از خود بیخود شدن )
Be in a towering passion: بسیار خشمگین بودن ( در جوش و خروش بودن )
دستهها