Be in a jam: با بد بختی بزرگی دست به گریبان بودن ، گرفتار شدن
Be in a hole: با بینوایی دست به گریبان بودن ، در وضع دشوار بودن
To take one’s head off: با پر حرفی سر کسی را بردن
Don’t somebody in the eye: با پر رویی گول زدن ، گستاخ خانه کلک زدن
Take the rough with the smooth: با پستی و بلندی زندگی ساختن ، با بد روزگار تا کردن
۱٫ Softly catchy monkey 2. To kill a man with cushion: با پنبه سر بریدن
۱٫ In fear and trembling 2. With trepidation: با ترس و لرز
Frighten somebody out of his wits: با ترس هوش از سر کسی بردن
Frighten somebody to death: با ترساندن به پای مرگ کشاندن
To swindle money out of somebody: با تقلب پول از کسی گرفتن( در آوردن )
دستهها