دسته‌ها
آموزش آموزش کتاب Speak English Like An American انگلیسی زبان ها

درس دوم از سری دروس آموزش مکالمه ی زبان انگلیسی با استفاده از کتاب Speak Like An American

درود بر عاشقان زبان بیاموز،
امیدوارم همیشه سالم و سر زنده باشید.
امروز با درس دوم از سری دروس آموزش مکالمه ی زبان انگلیسی در خدمت شما عزیزان هستیم.
کسانی که از آغاز کار همراه ما هستند به خوبی می دانند که منبع ما برای آموزش کتاب Speak Like An American می باشد.

مقدمه

شاید بارها برای شمایی که تا حد نسبتاً خوبی انگلیسی می دانید پیش آمده باشد که از مواجهه و هم صحبت شدن با native speakers یعنی دقیقاً کسانی که ذاتاً زبان اولیه ی آنها انگلیسی بوده فراری باشید.
چون انگلیسی که به ما یاد داده شده است یک انگلیسی استاندارد است. یعنی انگلیسی که کاملاً رسمی بوده و برای همه ی مردم دنیا قابل فهم می باشد.
اما برای مثال شکل صحبت کردن مردم آمریکا زمانی که همدیگر را در قالب یک هم شهری، یک دوست و یا یک فامیل ملاقات می کنند از حالت زبان استاندارد تا حد زیادی فاصله می گیرد.
این دقیقاً همان چیزی است که اگر دقت کرده باشید در خود زبان ما و حتی می توان گفت تقریباً در همه ی زبانها با آن رو به رو هستیم.
به همین علت است که وقتی برای مثال با یک آمریکایی رو به رو می شویم در دقایق اولیه ممکن است شک زده شویم و چیزی تقریباً از صحبت های طرف مقابل را متوجه نشویم.
اگر شما هم از این دسته افراد هستید با ما همراه شوید تا بخشی از مشکلات شما را به امید خدا رفع کنیم.
قرار است کتاب Speak Like An American به ما کمک کند تا بخشی از این مسأله را حل کنیم.
شما بهتر از من می دانید که زبان همچون دریایی است و رفع یک مشکل در یک زبان با یک یا ۲ کتاب میسر نمی باشد.
باید مطالعه کرد، شنید و در صحبت کردنمان از آنچه یاد گرفته ایم بهره بریم تا به امید خدا بتوانیم همچون یک آمریکایی صحبت کنیم.
این کتاب ارزشمند بیش از ۳۰۰ اصطلاح بسیار رایج و پر کاربرد را با نمونه های عملیش به ما می آموزد.
در هر درس ما با تعدادی از این اصطلاحات و ذکر ۲ نمونه جمله برای هر اصطلاح مواجه هستیم.
یادگیری اصطلاح در قالب نمونه ی حقیقیش به خوبی به ما می آموزد که هر اصطلاحی را در چه موقعیتی باید استفاده کنیم.
بعد از این اصطلاحات و نمونه جملاتش به سراغ یک مکالمه می رویم که تمامی این اصطلاحات یاد گرفته شده در آن به کار رفته است.
در این قسمت به شکل کاملاً عملی و روشن خواهیم دید که این اصطلاحات چگونه در قالب یک مکالمه در بین انگلیسی زبانان آمریکایی به کار می رود.
نکته ی مهم دیگری که این بخش دارد این است که ما با لهجه ی درست صحبت کردن که شامل لحن و استفاده ی درست از قواعد می شود، آشنا می شویم.
در آخر هم آزمونی برای اینکه معلوم شود تا چه اندازه اصطلاحات را آموخته اید طراحی شده است.

نحوه ی استفاده از بسته ی آموزشی

برای یادگیری درست دروس به موارد ذیل توجه فرمایید.

  1. اول اصطلاحات هر درس را به همراه معانی و جملات نمونه ی آن به خوبی فرا بگیرید.
  2. در مرحله ی بعد مکالمه ی تقدیم شده را پخش کنید و ببینید با توجه به اصطلاحاتی که یاد گرفته اید چقدر از مکالمه را متوجه می شوید.
  3. بعد رجوع کنید به متن مکالمه که من در زیر آن قرار خواهم داد.
  4. علتش این است که شاید به علت لهجه ی غلیظ دوستان گوش شما خوب متوجه نشده باشد.
    قطعاً وقتی متن را چند بار بخوانید و بعد دوباره مکالمه را پخش کنید بسیار بیشتر از پیش گوش شما کلمات برایش آشنا خواهد آمد.
    پس چندین بار این عمل را تکرار کنید.
    یعنی چند بار متن را بخوانید و دوباره مکالمه را پخش کنید و روز از نو و روزی هم از نو.

  5. بعد از آن به سراغ مکالمه و ترجمه ی آن بروید که به شما تقدیم خواهد شد.
  6. اینجاست که خواهید فهمید چقدر از محتوای مکالمه را متوجه شده اید.
    بنابر این مثلاً اگر ۵۰% از محتوا را متوجه شده اید، با استفاده از ترجمه می توانید ۵۰% دیگر را بیاموزید، به مشکلات خود پی برده و با تمرین زیاد نسبت به رفع آن اقدام کنید.

    نهایتاً هم به سراغ حل تمارین بروید.

    پاسخ تمارین بعد از خود تمارین و تحت عنوان answer key یا همان پاسخ نامه آورده شده است.

کار تمام است.
فقط توجه داشته باشید که در هنگام حل تمارین زود به سراغ پاسخ های آن نروید.
اینجا نه به کسی که تمامی تمارین را درست حل کند جایزه تعلق می گیرد و نه کسی که بخشی از تمارین را اشتباه حل کند اعدام می شود.
شما خودتان هستید و خودتان.

اصطلاحات و نمونه جملات

to change one’s mind: to change one’s opinion or decision
نظر کسی را تغییر دادن، روی تصمیم کسی تأثیر گذاشتن
example 1. Brandon wasn’t going to take a vacation this year, but then he changed his mind and went to Bora Bora for two weeks.
مثال ۱٫ رَندِن نمی خواست امسال از تعطیلات خود بهره ببره. اما یهویی تصمیمش رو عوض کرد و ۲ هفته رفت به بُرا بُرا.
example 2. Why aren’t you applying to medical school this year? Did you change your mind about becoming a doctor?
مثال ۲٫ چرا امسال برای ثبت نام در مدرسه ی پزشکی اقدام نمی کنی؟ نظرت در مورد دکتر شدن عوض شده؟
easier said than done: more difficult than you think
گفتنش آسان است، به همین سادگیها هم نیست
example 1. You want to climb Mount Everest? Easier said than done!
مثال ۱٫ تو میخوای از کوه اورست بالا بری؟ گفتنش آسونه!
example 2. Moving into a new home iseasier said than done.
مثال ۲٫ رفتن به یه خونه ی جدید به همین سادگیها هم نیست.
to get canned [slang]: to lose one’s job; to get fired
شغل خود را از دست دادن، از کار بی کار شدن، اخراج شدن، از کار برکنار شدن
توجه: این اصطلاح بسیار عامیانه و کوچه بازاری می باشد. دقت کنید در فضای رسمی و در مقابل کسی که او را نمی شناسید از این اصطلاح بهره نبرید.
example 1. After Chris got canned, it took him a year to find a new job.
مثال ۱٫ وقتی کریس شغلش رو از دست داد، یه سال طول کشید تا تونست یه کار جدید پیدا کنه.
example 2. Lisa is a lousy secretary. She deserves to get canned!
مثال ۲٫ لیسا یه منشی چندش به حساب میاد. حقش از کار برکنار بشه.
synonyms: to get sacked; to be given the ax
مترادفها: کلماتی که در خط بالا آمده مترادف یا هم معنی با اصطلاح to get canned می باشند.
to hang in there: to persevere; to not give up
پشتکار در انجام کاری داشتن، بی خیال نشدن
example 1. I know you’re four games behind, but you can still win the tennis match. Just hang in there!
مثال ۱٫ می دونم که چارتا بازی رو پشت سر گذاشتی، ولی هنوز می تونی بازی رو ببری. فقط پشتکار داشته باش.
example 2. Hang in there, Your invention will soon be a success.
بی خیال نشو. خلاقیت تو تو آینده ی نزدیک یه موفقیت.
if worse comes to worst: in the worst case; if absolutely necessary
اگر واقعاً لازم باشد، خونه آخرش، تو بدترین شرایط، ته تهش
example 1. Ted’s car isn’t running well. If worse comes to worst, he can take the bus to school.
مثال ۱٫ ماشین تِد درست کار نمی کنه. خونه آخرش می تونه با اتوبوس به مدرسه بره.
example 2. I know you’re running out of money. If worse comes to worst, you can always sell some of your jewelry.
مثال ۲٫ می دونم که پولات داره تموم می شه. ته تهش می تونی کم کم مقداری از طلاهات رو بفروشی.
to keep one’s chin up: to stay positive
بدبین نبودن، مثبت فکر کردن
example 1. Even when he was unemployed and homeless, Bill managed to keep his chin up.
مثال ۱٫ بیل حتی زمانی که بیکار و مفلس هم بود، سعی می کرد خوشبین باشه.
example 2. Keep your chin up! You’ll find your lost dog soon.
مثبت فکر کن. سگ گمشدت رو به زودی پیداش می کنی.
last resort: if there are no other alternatives left; the last solution for getting out of a difficulty
قدم آخر، اقدام نهایی، اگر چاره ی دیگری برای حل مسأله نباشد، راه دیگری پیش رو نبودن، مجبور شدن
example 1.David was locked out of his house. He knew that as a last resort, he could always break a window.
مثال ۱٫ در خونه ی دیوید روش قفل شد. اون می دونست که اگه چاره ی دیگه ای نداشته باشه، می تونه پنجره رو بشکونه.
example 2. I don’t like taking medicine. I’ll only take it as a last resort.
مثال ۲٫ من دوست ندارم دارو مصرف کنم. وقتی دارو مصرف می کنم که دیگه راهی برام باقی نمونده باشه.
to live from hand to mouth: to barely have enough money to survive
به سختی امرار معاش کردن، به سختی از لحاظ مالی زندگی کردن.
example 1. Jenny was earning $5 an hour working at the store. She was really living from hand to mouth.
مثال ۱٫ جنی برای هر ۱ ساعت کار کردن تو مغازه فقط ۵ دلار به دست میاورد. واقعاً به سختی زندگیش رو اداره می کرد.
example 2. George is really poor. He lives from hand to mouth.
جرج خیلی فقیره. اون زندگی دشواری داره.
to look on the bright side: to be optimistic; to think about the positive part or aspect of a situation
نیمه ی پر لیوان را ببین، نکته ی مثبتش را بچسب
example 1. Leo was upset that his soccer game was canceled. His mother said, “Look on the bright side, now you can stay home and watch TV.”
مثال ۱٫ لیو از این ناراحت بود که بازی فوتبالش کنسل شده بود. مادرش بهش گفت: “نیمه ی پر لیوان رو نگاه کن. تو می تونی خونه بمونی و تلویزیون تماشا کنی.”
example 2. You lost your job? Look on the bright side, now you’ll have more free time!
مثال ۲٫ از کار بیکار شدی؟ نکته ی مثبتش رو بچسب. تو از این به بعد اوقات فراغت بیشتری داری!
to make ends meet: to manage one’s money so as to have enough to live on; to be okay financially
دخل و خرج با هم جور در آمدن، دخل و خرج خود را با هم جور کردن، هزینه های خود را مدیریت کردن
example 1. Kimberly wasn’t able to make ends meet so she had to ask her parents to pay her rent.
مثال ۱٫ دخل و خرج کیمبرلی با هم جور در نمی یومد. بنابر این اون مجبور شد از پدر و مادرش خواهش کنه که اجاره ی خونش رو بپردازن.
example 2. If you can’t make ends meet, you’ll need to start spending less.
اگه نتونی هزینه هات رو مدیریت کنی،، به زودی مجبور می شی کمتر خرج کنی.
to make up one’s mind: see Lesson 1
برای پیدا کردن معنی این اصطلاح به دانسته های خود از درس ۱ رجوع کنید.
out of work: unemployed; not working
بیکار، بدون داشتن شغلی
example 1. Gary was out of work for a year before finding a new job.
مثال ۱٫ گری قبل از اینکه کار جدیدش رو پیدا کنه، یک سالی بود که شغلی نداشت.
.
example 2. Bob is out of work. Do you know anybody who might want to hire him?
مثال ۲٫ باب بیکاره. کسی رو میشناسی که احتمالاً بخواد اونو استخدام کنه.
right-hand man: the most helpful assistant or employee در خصوص کارمندی و فضای کار، دست راست کسی بودن، همه کاره ی مدیر بودن، به نسبت بقیه از ارزش بالاتری برخوردار بودن، چراغ سبز از سوی رئیس دریافت کردن، از جیک و پوک رئیس با خبر بودن
example 1. Juan’s right-hand man helps him make all of his decisions.
مثال ۱٫ دست راست ژوان همیشه در گرفتن تمامی تصمیمات به اون کمک می کرد.
example 2: When Jack Thompson retired as president of his company, his right-hand man took over.
مثال ۲٫ وقتی به عنوان رئیس شرکت، جَک تامسون بازنشسته شد، دست راستش هم دیگه مسؤولیتی نداشت.
to set eyes on: to look at; to see for the first time
در نگاه اول، چشم تو چشم شدن
example 1. Ted was in love from the moment he set eyes on Amber.
مثال ۱٫ تِد در همان نگاه اول عاشق امبر شد.
example 2: Susan knew from the moment she set eyes on Ted’s friend Lucas that he would be a trouble.
مثال ۲٫ سوسن تو همون نگاه اول فهمید که دوست تِد، لوکاس، آدم خوبی نیست.
to stab someone in the back: to betray someone
خیانت کردن، نارو زدن، از پشت خنجر زدن
example 1. Jill and Heather were friends, until Heather stabbed Jill in the back by stealing her boyfriend.
مثال ۱٫ جیل و هدر با هم دوست بودند. تا اینکه هدر به جیل خیانت کرد و دوست پسر جیل رو از چنگش دراورد.
example 2. You’re firing me after all I’ve done for this company? You’re really stabbing me in the back!
بعد از این همه کار که برای شرکت کردم داری واقعاً من رو اخراج می کنی؟ تو واقعاً داری به من خیانت می کنی!
to be stressed out: under severe strain; very anxious
استرس داشتن، مضطرب بودن، عصبی مزاج شدن، نگرانی همراه با اضطراب داشتن
example 1. Ali is so stressed out about his job that he can’t sleep at night.
علی اونقدر در مورد کارش اضطراب و نگرانی داره که شب نمی تونه بخوابه.
example 2. You have been so stressed out lately. You really need to take a long vacation!
مثال ۲٫ تو خیلی عصبی مزاج شدی. احتیاج به یه تعطیلات بلند مدت داری.
to tell off: to scold; to tell someone in strong words what one really thinks
کسی را شستن و کنار گذاشتن، با تندی با کسی حرف زدن و عیب هایش را به او یاد آوری کردن، به شدت به لحاظ کلامی با شخصی بد برخورد کردن، کسی را ضایع کردن
example 1. When Ted showed up for chemistry class a half an hour late, his teacher really told him off.
مثال ۱٫ وقتی تد فقط نیم ساعت دیرتر سر کلاس شیمی حاضر شد، معلم بدجوری اون رو ضایع کرد.
example 2: Patty is going to tell off the plumber because the pipes he said he fixed are still leaking.
مثال ۲٫ پتی می خواد لوله کش رو بشوره بزاره کنار. چون لوله هایی رو که لوله کش گفته تعمیر کرده همشون چیکه می کنند.
thank goodness: I’m grateful; I’m relieved
خیالم راحت شد، از نگرانی در اومدم، از اتفاق نیفتادن چیزی اظهار خوشنودی کردن
example 1. When Ted came home at 4 a.m. last Sunday, his mother said, “Thank goodness you’re home! I was so worried about you.”
مثال ۱٫ وقتی تِد یکشنبه ی قبل ساعت ۴ نیمه شب اومد خونه، مادرش بهش گفت: “خیالم راحت شد. تو خونه ای. خیلی نگرانت بودم.”
example 2. Thank goodness you didn’t go to California on Monday. It rained there every day this week.
مثال ۲٫ خوشحالم از اینکه دوشنبه نرفتی کالیفرنیا. این هفته همش اونجا بارون میومد.
to think big: to set high goals
به آینده طور دیگری نگاه کردن، اهداف بزرگ در سر داشتن، بزرگ فکر کردن
example 1. Why run for Governor of New York? Think big: run for President of the United States!
مثال ۱٫ چرا برای پست فرمانداری نیویورک نامزد شدی؟ اهداف بزرگتری داشته باش. برای به دست اوردن پست ریاست جمهوری آمریکا نامزد شو!
example 2. Ken and Sandra hope to sell their house for $3 million dollars. They always think big.
مثال ۲٫ کِن و ساندرا امیدوارند خونشون رو ۳ میلیون دلار بفروشن. اونا همیشه اهداف بزرگی تو سر دارند.
What’s the matter?: What’s the problem?
موضوع چیه؟، مشکل کجاست؟
example 1. What’s the matter, Bob? You don’t look very happy.
مثال ۱٫ باب، موضوع چیه؟ خوشحال به نظر نمی رسی.
example 2: Oscar looks very pale. What’s the matter with him?
اسکار رنگش مثل گچه. مشکلش چیه؟
When pigs fly! [slang]: never
عمراً، مگه تو خواب ببینی
توجه: این اصطلاح هم خیلی عامیانه و خودمونی هست.
example 1. Will Ted teach Nicole how to play the guitar? When pigs fly!
مثال ۱٫ آیا تِد به نیکول نحوه ی زدن گیتار رو یاد می ده؟ عمراً، مگه تو خواب ببینه.
example 2. Sure, I’ll give you my new laptop. When pigs fly!
مثال ۲٫ آره، حتماً لپتاپ جدیدم رو بهت میدم. عمراً، مگر خوابش رو ببینی.
synonyms: when hell freezes over; never in a million years
مترادفها: از اصطلاحات بالا نیز می توانید به جای When pigs fly نیز بهره برید.

مکالمه

لطفاً دقیق به مکالمه ی زیر گوش دهید.

BOB RETURNS HOME WITH BAD NEWS
Bob tells his wife Susan that he lost his job.
Susan suggests that he start his own business.
Susan: What’s the matter, dear?
Bob: Susan, I got canned today at work.
Susan: But Bob, you were Peter’s right-hand man!
Bob: Yes, and he stabbed me in the back.
Susan: Keep your chin up. Maybe he’ll change his mind and take you back.
Bob: When pigs fly! Once he makes up his mind, he never changes it. Besides, I told him off.
Susan: Look on the bright side: you won’t have to set eyes on Peter ever again.
Bob: Thank goodness for that!
Susan: Hang in there. I’m sure you won’t be out of work for long.
Bob: In the meantime, we’ll have to live from hand to mouth.
Susan: Don’t get too stressed out, Bob. We’ll make ends meet.
Bob: I can always get a job at McDonald’s as a last resort.
Susan: I don’t think they’re hiring right now.
Bob: If worse comes to worst, we can sell our home and move into a tent.
Susan: Let’s think big! Maybe you can start your own business.
Bob: Easier said than done!

مکالمه به همراه ترجمه ی فارسی

BOB RETURNS HOME WITH BAD NEWS
باب با خبر بدی به خانه برمی گردد
Bob tells his wife Susan that he lost his job.
باب به همسرش سوسن می گوید که شغلش را از دست داده است.
Susan suggests that he start his own business.
همسرش به او پیشنهاد می کند که کسب و کار خودش را راه بیندازد.
Susan: What’s the matter, dear?
سوسن: موضوع چیه عزیزم؟
Bob: Susan, I got canned today at work.
باب: سوسن، امروز از کار بیکار شدم.
Susan: But Bob, you were Peter’s right-hand man!
سوسن: اما باب، تو دست راست پیتر بودی؟
Bob: Yes, and he stabbed me in the back.
باب: درسته، ولی بهم خیانت کرد.
Susan: Keep your chin up. Maybe he’ll change his mind and take you back.
سوسن: اینقدر بدبین نباش. شاید در آینده اون تصمیمش رو عوض کنه و تو رو دوباره برگردونه.
Bob: When pigs fly! Once he makes up his mind, he never changes it. Besides, I told him off.
باب: عمراً! وقتی تصمیمش رو میگیره، دیگه تغییرش نمیده. از همه ی این حرفها گذشته، من اونو شستم گذاشتم کنار.
Susan: Look on the bright side: you won’t have to set eyes on Peter ever again.
سوسن: نیمه ی پر لیوان رو ببین. خوبیش اینه که دیگه چشت اصلاً به اون نمی افته.
Bob: Thank goodness for that!
باب: از این لحاظ خیالم راحته!
Susan: Hang in there. I’m sure you won’t be out of work for long.
سوسن: پشتکار داشته باش. شکی ندارم که خیلی بیکار نمی مونی.
Bob: In the meantime, we’ll have to live from hand to mouth.
باب: تو این شرایط باید دست به عصا حرکت کنیم.
توجه: اینجا منظور از دست به عصا حرکت کردن همان کم خرج کردن و مدیریت مالی می باشد.
Susan: Don’t get too stressed out, Bob. We’ll make ends meet.
سوسن: استرس نگیر. دخل و خرجمون جور در میاد.
Bob: I can always get a job at McDonald’s as a last resort.
باب: خونه آخرش اینه که می تونم همیشه تو McDonald’s مشغول باشم.
Susan: I don’t think they’re hiring right now.
سوسن: فکر نمی کنم الان کسی رو استخدام کنند.
Bob: If worse comes to worst, we can sell our home and move into a tent.
باب: اگه لازم باشه می تونیم خونمون رو بفروشیم و بریم تو چادر زندگی کنیم.
Susan: Let’s think big! Maybe you can start your own business.
سوسن: بیا یه جور دیگه به آینده نگاه کنیم. شاید خودت کسب و کار خودت رو تونستی راه بندازی.
Bob: Easier said than done!
باب: گفتنش آسونه.

تمارین و پاسخ نامه ی آن

Fill in the blank with the missing word:
۱٫ What’s the ……..? You look upset.
a) situation b) issue c) matter
۲٫ I know I can trust you. You would never stab me in the ……..
a) leg b) back c) arm
۳٫ If Bob and Susan run out of money, they can always borrow money from Susan’s sister as a …….. resort.
a) final b) first c) last
۴٫ You look really stressed …….. Why don’t you sit down, relax, and have a cup of tea?
a) about b) in c) out
۵٫Bob, everything will be fine. You just need to keep your chin …….. and remember that tomorrow is another day.
a) up b) down c) above
۶٫ I just can’t make up my …….. whether to order chicken or fish.
a) head b) brain c) mind
۷٫ Nicole accidentally stepped on Ted’s guitar. Ted got really angry and told her ……..
a) off b) out c) away
۸٫ Your husband left you for his psychologist? Hang …….. there! I’m sure he’ll realize she’s crazy and then come back to you.
a) up b) in c) out
answer key:
۱٫ c) matter
۲٫ b) back
۳٫ c) last
۴٫ c) out
۵٫ a) up
۶٫ c) mind
۷٫ a) off
۸٫ b) in

با هم، در کنار هم و برای هم تا فتح قله های افتخار

از داوود چوبینی

داوود چوبینی،
نابینا،
متولد 30/06/1367،
عاشق زبان انگلیسی و سایر زبان های خارجی،
مترجم زبان انگلیسی،
لیسانس مترجمی زبان انگلیسی،
متخصص در زمینه ی طراحی وبسایت،
در زمینه ی کامپیوتر دارای مدرک کد نویسی html و سیستم های مدیریت صفحات وب مثل wordpress،
مدارک در حوزه ی زبان: لیسانس مترجمی زبان انگلیسی، toefl، fce و مدرک advance proficiency از کانون زبان ایران.
راه های تماس:
آیدی اینستاگرام:
داوود چوبینی
ایمیل: d.d.choobiny@gmail.com
اسکایپ: davood.choofiny
شماره ی تماس: 09019934846
همچنین از طریق این شماره می توانید من را در شبکه های اجتماعی نیز بیابید.
شماره ثابت: +98-21-33-20-13-01

4 دیدگاه دربارهٔ «درس دوم از سری دروس آموزش مکالمه ی زبان انگلیسی با استفاده از کتاب Speak Like An American»

دیدگاهتان را بنویسید