Once in a blue moon سال تا سال
On a very rare occasion به ندرت و خیلی کم .
His wife complained that they go out to dinner and a show once in a blue moon.
همسرش شکایت کرد که آنها سال تا سال برای ناهار بیرون و نمایش نمی روند .
Sleep on it تو آب نمک خواباندن .
Postpone a decision while giving it some thought .
به تعویق انداختن یک تصمیم تا راجع به آن تأمل شود .
He didn’t want to show his hand immediately , so he agreed to sleep on it for a few more days .
او نخواست دست خودش را فوراً رو کند . در نتیجه آن را برای چند روز تو آب نمک خواباند .
To break the ice طلسم را شکستن ، یخ مجلس را شکستن ، تشریفات و رو دربایستی را کنار گذاشتن .
to make a beginningشروع کردن ، بر خشکی میان غریبه ها فائق آمدن .
All after-dinner speakers break the ice by telling a story or joke at the start of their speeches .
همه ی سخنرانان پس از شام با گفتن یک داستان یا لطیفه در ابتدای سخنان خود تشریفات و تعارف را کنار گذاشتند .
Loaded for bear با دست پر جلو رفتن .
To be well prepared آماده بودن .
When the enemy finally attacked the positions the defenders were loaded for bear .
وقتی سر انجام به مواضع حمله کرد ، مدافعان با دست پر جلو رفتند .
با هم، در کنار هم و برای هم تا فتح قله های افتخار